چند روزی دور بودم از وب. و البته خب واقیعت اینکه دلیل ننوشتنم این نبود. گاهی این سندروم ترس از نوشتن می اد
سراغم. ترس از نوشتن که نه، ترس از تمام دنیا. رو راست بگم، همون فرار کردن از همه می شه. اینگار ادم می خواد
هیچ ردی ازش نمونه تو دنیا. بره و بره. والبته هرچی هم این فرار ادامه پیدا می کنه خودش می دونه که فایده ای نداره و
این راه به نا کجاست...
کسایی مثل من می دونن که گاهی ادم تو دور خراب می افته و تا بخواد در بیاد اینگار تمام دنیا می ان جلوش که مبادا
یک قدم برداری. اینجور مواقع یا باید خودم ادم در بیاد از این حالت که حداقل برا من گاهی خیلی طول می کشه. یا باید
یه نفر باشه کنارت که اینقدر دوست داشته باشه وبهت ارزش بده که بفهمه چه مرگته و با همه ی سختی، یه تکانه
بده بهت تا بفهمی که به ناکجا داری می ری و ایست بدی....
زندگی من سرشار از این دور هاست....
سرشار از جنگ بی پایان با این دور های خراب که اینگار تمومی نداره تا ابد....
پ.ن : خوبه که یه نیمچه درخت یاس تو حیاط خونه ما مهمون همیشگی دیواره . که وقتی گاهی از ایفون خسته
می شم و خودم می رم در رو باز می کنم یه نفس می کشم و با خودتم می گم که شاید دنیا هنوز دست
خداست....
نظرات شما عزیزان:
Master.AK 
ساعت17:32---28 خرداد 1390
سلام خسته نباشید وب بسیار زیبایی دارین و مطالبتون هم عالی هستند خیلی خوشم اومد
اگر مایل به تبادل لینک هستین سایت منو با عنوان .:: میهن کمپ ::. لینک کنید و بهم خبر بدین تا سریع لینکتون کنم خوش حال میشم لینکتون در سایتم باشه
با تشکر
www.MihanCamp.com
ادامه مطلب